این روزها هر بار تکّه ای از خودم را گم می کنم. ساعت مچی ام را گم کرده ام توی کتابخانه. فیلتر سیگارم را جا گذاشته ام توی زیرسیگاریِ سرامیکی. قطعه ای از نوشته هایم را جا گذاشته ام روی صندلی بامبو توی حیاط. ناخن هایم را پرت کرده ام توی خاک باغچه. موهایم را جا گذاشته ام در چنگ دندانه های برسِ مو. یک تکّه از قلبم را جا گذاشته ام روی همان نیمکتی که با او حرف زده ام. یک تکّه از روحم را جا گذاشته ام توی همان کافه ای که آخرین بار او را دیدم. هر بار یک تکّه از خودم را جایی جا گذاشته ام. یادم رفته یک تکّه از خودم را نگه دارم برای روزهایی که تنها می شوم و دیگر هیچکسی را ندارم.
معصومه باقری
درباره این سایت