حتّی اگر دریمکچر بالای سر خودت آویزان کنی باز هم خوابش را می بینی. همان روباهی که توی قلبت برایش خانه ساخته ای، ولی او در جایی خانه می کند که هفت یا هشت تا در داشته باشد تا هر زمان که خواست از یکی برود. حتّی اگر گیاهِ عنصل به پایش بریزی باز می رود. خیال می کنی حقیقت ندارد. همانی که متزورانه دوستت دارد. 

حتّی اگر از پشت خنجرش را با ضربه فرو کند، باز می خواهی اش. 

حتّی اگر به هر آنچه که دوست داری چشمِ طمع دوخته، هنوز دوستش داری‌.

انگار دچار سندرم استکهلم شده ای. طعمه ای بی پناهی در چنگالِ روباهی گرسنه. امّا دوستش داری و به او حق می دهی که تو را زنده زنده ببلعد. 

نگرانِ خودت نیستی که قلبت شقه شقه شده. نگرانِ پنجه ی روباهی که از زخمِ رگ هایت خونی شده.

درست است که تمام بدنت زخمی شده و قلبت تَرَک برداشته‌، امّا دلت برایش تنگ می شود؛ تا روزی که چشمانت خیره می شوند به یک نوار قلب، یک خطِ ممتد و صاف و سوت های کش داری که خط های راست و مستقیم صفحه ی مانیتور را ترجمه می کنند. مرگ همین است. مرگ روباهی است که دوستش داری!

#معصومه_باقری

#روباه#زخم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Motarjemsho نقاب دار اسباب کشي منزل در اصفهان ایزوگام دنیای من فروش فلزیاب مورگان5000| 09197977577 cooling-tower چاوره ش CARTOONO پایگاه مداحی جوادالائمه